حقيقت وجودي آدمها

داستان های شیوانا : به خاطر خودشان!
زن و شوهر پیری نزد شیوانا آمدند و از او در مورد مشکل خود مشورت خواستند.

زن گفت: «ما دو پسر داریم وهر دو با ما مهربانند و به ما احترام می‌گذارند. وضع مالی هر دوی آنها هم خوب است. اما وضع ما چندان خوب نیست. از مال دنیا فقط یک زمین کشاورزی داریم که در فصل کشت آن را اجاره می‌دهیم و با پول اجاره تا آخر سال زندگی می‌کنیم. البته مقدار این پول زیاد نیست، ولی کفاف یک زندگی معمولی در حد ضعیف را می‌دهد. »

شیوانا پرسید: «آیا آن دو پسر به شما کمک مالی نمی‌کنند؟»

مرد گفت: «مشکل همین‌جاست. پسر بزرگ‌تر هر وقت نزد ما می‌آید مستقیما به ما پول نمی‌دهد، بلکه برای ما وسیله می‌خرد. وسیله‌هایی مثل عصا و صندلی و نیمکت و دیگ و ظرف و امثال اینها. برعکس او كه پسر کوچک‌تر ماست وضع درآمدی‌اش مثل اولی زیاد خوب نیست، اما برای ما چیزهای مصرفی می‌خرد. مثل غذا و میوه و دارو و نظایر آن. البته این پسر دوم اگر پولی اضافه داشته باشد مبلغی از آن را هم به ما می‌دهد. اما پسر بزرگ‌تر و همسرش اصرار دارند که به‌خاطر ما حتما باید وسایل ماندگار و غیرمصرفی بخرند و اصلا حاضر نیستند برای غذا و دارو و تفریح ما پولی خرج کنند. »
زن گفت: چند بار که به خانه پسر بزرگ‌تر رفتیم به‌خاطر ما حمام منزلش را بازسازی کرد. روی دیوارها نرده کشید تا موقع بالا و پایین رفتن دچار زحمت نشویم. برای ما تخت‌خواب و کمد خاص خریدند تا هر وقت می‌آییم راحت باشیم. خلاصه کلی به سر و وضع خانه خود به خاطر ما رسیدند!

و مرد ادامه داد: «و چندبار که به خانه پسر کوچک‌تر می‌رویم او برای ما دکتر می‌آورد و دارو تهیه می‌کند و خوراک و غذا می‌خرد و خلاصه سعی می‌کند از لحاظ سلامتی به ما برسد.»

شیوانا لبخندی زد و گفت:«پس به این ترتیب پولی که پسر بزرگ‌تر می‌دهد به صورت وسیله و جسم ماندگار در منزل شما باقی می‌ماند و به چشم می‌آید و پولی که پسر کوچک‌تر می‌پردازد به صورت غذا و دارو مصرف می‌شود و دیده نمی‌شود؟ درست است؟»

مرد خندید و گفت:«البته پسر بزرگ‌تر هر وقت به خانه ما می‌آید بخشی از غذاها و دواهایی که پسر کوچک‌تر خریده را هم برای خودش می‌برد و ما هم چیزی نمی‌گوییم!»

شیوانا پرسید:«خوب مشکل شما چیست؟»

مرد گفت:«ما الان دیگر پیر و از‌کار‌افتاده شده‌ایم و توانایی اداره مزرعه و زمین را نداریم. می‌خواستیم کل مسئولیت این کار را به یکی از این پسرها بدهیم. اما مانده‌ایم به کدام یک بدهیم. پسر اولی به هر حال بزرگ‌تر است و طبق قاعده باید به او بسپاریم. اما از سوی دیگر مطمئنیم اگر به پسرکوچک‌تر بدهیم موقع از‌کار‌افتادگی خرج خودمان می‌کند و به جای خرید وسایل و لوازم جانبی به خودمان می‌رسد و در نتیجه مدت زنده بودن و سلامتی ما بیشتر می‌شود و از لحاظ دارو و درمان در بقیه زندگی خود مشکلی نخواهیم داشت!»

شیوانا تبسمی کرد و گفت:چرا پنهان می‌کنید و حقیقت را آن گونه که هست بر زبان نمی‌آورید. پسر بزرگ‌تر شما بیشتر برای خودنمایی و به‌چشم آمدن کارهایش پول خرج می‌کند. البته طاقت خرج کردنش هم کم است و با گرفتن خوراکی‌ها و داروهایی که خاص شما خریداری شده، سعی می‌کند بخشی از این مخارج را برگرداند. کارهایی هم که می‌گویید به اسم شما در خانه خود انجام داده برای منزل خودش بوده و در نهایت ربطی به شما ندارد. مسلما پس از مرگ شما هم همه این وسایل به قول خودش ماندگاری که برای شما خریده را به عنوان حق خود برمی‌دارد.

اما برعکس پسر کوچک‌ترتان نگران سلامتی و ناراحتی خود شماست. به‌همین خاطر حتی با وجودی که می‌داند بخشی از خوراک و دارو توسط برادر بزرگ‌تر برداشته می‌شود، باز هم به کار خود ادامه می‌دهد و چیزهایی می‌خرد که شاید ماندگار نباشند و به چشم نیایند اما صرف وجود خودتان می‌شود و باعث طولانی‌تر شدن عمر و کاهش رنج بیماری‌تان می‌شود. عقل سلیم می‌گوید که اداره اموال خود را به همین پسر کوچک‌تر خود بسپارید تا انتهای دوران حیات خود را در رنج و فقر وبیماری طی نکنید. اینکه نیاز به مشورت ندارد!»

زن ناراحت شد و گفت: «اما جواب حرف مردم را چه بدهیم؟ آنها می‌گویند مگر پسر بزرگ چه مشکلی داشت که اداره اموال به پسرکوچک سپرده شد؟ از سوی دیگر پسر بزرگم اگر بفهمد دلخور می‌شود و با ما سرد می‌شود و کمتر به سراغ ما می‌آید. »

شیوانا با لبخند گفت: «اگر برعکس انتخاب می‌کردید و اداره اموال به پسر بزرگ سپرده می‌شد آیا پسر کوچک هم دلخور می‌شد و قهر می‌کرد؟»

مرد گفت:«نه او این چیزها را به دل نمی‌گیرد!»

شیوانا گفت: «وقتی انسانی این قدر صاف و بزرگوار است چگونه در انتخاب او شک می‌کنید!؟ برخیزید و بروید که مشکل شما ندیدن حقیقت وجودی آدم‌هاست و تا وقتی این مشکل را دارید بدون شک گیر افرادی خواهید افتاد که به شما به خاطر خودشان کمک می‌کنند! »
منبع: مجله موفقیت